سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آسیب شناسی بصیرت دینی 5

11 ـ فتنه های شبهه انگیز

هر چیزی را که موجب اختلال و اضطراب شود ، فتنه می نامند . به اضطراب ها و تزلزل های درونی ، باطنی و روحی که در حوزه ی باورهای دینی و نظام ارزشی فرد پیدا می شود نیز فتنه می گویند . به امتحان و بلا نیز به این دلیل فتنه می گویند که موجب اضطراب و تزلزل و نگرانی انسان می شود .

فتنه مانند سایر پدیده های اجتماعی ، دارای ماهیتی جمعی دارد که نتایج و اثرات آن در وهله ی اول بر رفتارهای جمعی افراد یا برکنش هــای اجتمــاعی آنـان ، مورد توجه قرار می گیرد . فتنه در بُعد اجتماعی ، در کنار سایر پدیده هایی قرار می گیرد که باعث نوعی تغییر در جامعه می شوند .

فتنه در دین ؛ یعنی کسانی تلاش می کنند به شیوه های شیطانی و با القای شبهه های فکری و اعتقادی ، باورهای دینی مردم را متزلزل و مضطرب کنند .

به اعتقاد امیرمؤمنان علی (ع) ، شرایطی که پس از رحلت نبی مکرم اسلام (ص) در جامعه ی اسلامی شکل گرفت ، شرایط فتنه بود . مسلمانان گرفتـار فتنه هـای آشکـار و نهـان فراوانی شده بودند و بسیـاری از آنهــا

نتوانستند به درستی در آن فضای غبارآلود وظیفه ی خود را بشناسند و رفتاری شایسته از خود بروز دهند و به همین دلیل و علت ، تنش های اجتماعی و درگیری های خونینی بین مسلمانان به وجود آمد .

فتنه ،ویژگی های اساسی دارد که ما در اینجا به برخی از آنان اشاره می کنیم:

الف ـ فتنه ، شبهه ی علمی و شهرت عملی است .

ب ـ فتنه ، عامل اختلاف و تفرقه است .

ج ـ فتنه ، عامل ممزوج شدن حق و باطل و دوست و دشمن است .

د ـ فتنه ، تغییر دادن اصول و تحریف آن است .

ه ـ در میدان فتنه ، بازار گرمی شیطان دیده می شود .

و ـ فتنه چون می آید شناخته نمی شود و آنگاه که می رود شناخته می شود .

ز ـ فتنه ظاهری فریبنده و جذاب دارد .

ح ـ فتنه گران از افراد باسابقه ، استفاده ی ابزاری می کنند .

ط ـ گاهی فتنه گر اسیر دست اطرافیان است و نمی تواند خود را نجات دهد .

ی ـ فتنه گران مورد تأیید دشمن خارجی قرار می گیرد .

ک ـ فتنه ، فاصله با ولایت و رهبری را زیاد می کند .

ل ـ فتنه ، لاابالی گری را رشد می دهد .

م ـ در فتنه ، نفع شخصی بر منافع جامعه غلبه پیدا می کند .

ن ـ در زمان فتنه ، نفاق رخ می نمایاند .

س ـ فتنه گر با دورغ اهداف خود را پی می برد .

ع ـ آغاز پدید آمدن فتنه ، پیروی از خواهش های نفسانی است .

ف ـ مشخصه ی اصلی جریان فتنه ، ولایت ستیزی است .

ص ـ فتنه گران با بدعت ، سنت های الهی و اولیاء را از بین می برند .

ق ـ فتنه به دلیل تخریب بافت اخلاقی جامعه ، منجر به بروز پرخاشگری می شود .

و ـ مهم ترین مشخصه ی فتنه ، جایگزینی ارزش های دنیوی به جای باورهای دینی است .

ش ـ اثرگذاری فتنه بر چهره های دینی و جامعه ، عمیق و همیشگی است .

ت ـ  مشخصه ی هر فتنه ، زمینه ساز فتنه های بعدی است .

ث ـ فتنه جویان بعدی ، همواره از روش فتنه جویان نخستین بهره می گیرند .

خ ـ فتنه گران به دست هم از بین می روند .

فتنه در بسیاری از موارد گریبانگیر انسان های مؤمن می شود و موجب می شود عده ای اعتقادات و باورهای دینی خود را از دست بدهند و از مسیر حقیقت و جاده ی هدایت خارج شوند .

دقیقا به همین علت ، خداوند در آیه ی 191 سوره ی بقره می فرماید: وَ الفِتنَةُ اَشَدُّ مِنَ القَتلِ ؛ فتنه شدیدتر از قتل است .

12 ـ حزب گرایی

نقش احزاب در تاریخ معاصر ما ، سرشار از خطا ، گژراهه ، بیراهه و وابستگی به بیگانگان است . احزابی که در نهایت نردبان رسیدن به قدرت ، ثروت ، شهرت و ریاست شده اند .

امام خمینی (ره) در جمع ایرانیان خارج از کشور فرمودند : من گمان می کنم از اول که احزاب پیدا شده است در امثال ایران ، این یک طرحی بوده است از خارج از کشور .

همچنین در ادامه فرمودند : این ها «غریبی ها» در ممالک خودشان یک چیزی درست می کنند ، صورت است ، واقعیت ندارد . به واسطه ی آن صورت ممالک دیگر را به دام می اندازند ، که آنها وقتی که احزاب درست می کنند واقعاً با هم دشمن می شوند .

از صدر مشروطـه بـه این طرف را نگـاه کنید حزب دموکرات بـه رهبـری تقـی زاده بـا آن تـرورهـا و تشنج آفرینی ها ، حزب کمونیست با وابستگی به شرق که انقلاب جنگل را به شکست کشاندند ، حزب توده که چهل سال جاسوسی و خیانت کرد ، حزب رستاخیز که سران آن به آمریکا و اروپا گریختند و حزب های دیگر که به نوعی به کشور خیانت کردند . همین احزاب بودند که فتنه ی 19 تیر 1378را شکل دادند و همچنین پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری، کشور را به سمت اغتشاش پیش بردند و سران کشورهای غربی از این فتنه ی بزرگ حمایت نمودند . این احزاب و حزب گرایی مانع بصیرتند . این ها عامل اختلاف اندازی و تفرقه اند .

پیـامبـر گرامـی اسلام (ص) فرمودند : بعد از رحلت موسی (ع)امت او 71 حزب و فرقه شدند و پس از حضرت عیسی (ع) 72 فرقه شدند و بعد از من، امتم به 73 فرقه تقسیم خواهند شد که فقط یک گروه آن حزب الله است و حق می باشد و بقیه منحرف و باطل هستند . مواظب باشید که بعد از من ، جبهه ی حق را گم نکنید .

منافقان با ایجاد چتر احزاب به دنبال منحرف کردن مردم اند . حضرت علی (ع) در نهج البلاغه ضمن تبیین چهره ی اهل نفاق ، می فرماید : آن ها یاوران شیطان و زبانـه های آتش جهنم هستند و در ادامه حضرت آیه ی 19 سوره ی مجادله را بیان می کند که خداوند می فرماید : اَستَحوَذَ عَلَیهِمُ الشَّیطَانُ فَاَنسَاهُم ذِکرَ اللهِ اُولئِکَ حِزبُ الشَّیطَانِ اَلا اِنَّ حِزبَ الشَّیطَانِ هُمُ الخَاسِرُونَ ؛ شیطان بر آنها چیره شده و خدا را از یادشان برده است آنان حزب شیطانند و بدانید که حزب و پیروان شیطان زیان کارانند .

خداوند در قرآن  درآیه ی 56 سوره ی مائده می فرماید : وَ مَن یَتَوَلَّ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَاِنَّ حِزبَ اللهِ هُمُ الغَالِبُونَ ؛کسانی که ولایت خدا و رسول او و افراد با ایمان را بپذیرند ، « پیروزند ؛ زیرا » حزب الله پیروز است .

13 ـ حجاب معاصرت

ما حجاب ضخیمی در برابر دیدگان عقلمان داریم که از آن به نام حجاب معاصرت تعبیر می کنند این حجاب به ما اجازه نمی دهد که معاصر خود را به خوبی بشناسیم و درباره ی آنها به خوبی قضاوت کنیم . این حجاب مانع از آن می شود که ما از ارزش های فوق العاده ی هم عصران خویش بهره گیریم و از وجودشان استفاده کنیم .

در طول تاریخ گذشته و معاصر ، شخصیت های بزرگی را می شناسیم که در حیات خود مانند گنج ناشناخته بودند . در این راستا مصداق های فروانی وجود دارد که اگر دیده ای ژرف نگر به روزگار بنگرد ، نمونه های بارزی از این موضوع به دست می آید .

چه بسا تاریخدانان و تاریخ نویسانی که در پرده و حجاب معاصرت ، از ضبط و تحلیل مهم ترین وقایع تاریخی هم عصر خود غفلت ورزیده اند ؛ اما رنج ها و مشقت های طاقت فرسایی را برای ضبط و روایت برهه هایی دور از یک دوره ی تاریخی متحمل شده اندکه از ارزش و اعتبار چندانی برخوردار نبوده است . معاصر شدن این تاریخ نگاران با برخی وقایع تاریخی عظیم که تأثیر بسزایی در پیشبرد فرهنگ و دانش ، همچنین تعیین نوع مسیر نگرش بشـری داشتـه است ؛ حجــابی در تحلیل واقعی و ضبط حقیقی چنین رویکرد های عظیمی بوده است .

 حجاب معاصرت پرده ای است که جلوی درخشش افراد بزرگ و وقایع تاریخی عظیم را درزمان خودش می گیرد .

اگر به تاریخ برگردیم می بینیم یکی از پیامبران الهی هنگامی که طالوت را به عنوان فرمانده یک لشکر منصوب نمود مردم از دستورات او سرپیچی کردند و گفتند : این یک شخص فقیری است ؛ او را با فرماندهی لشکر چه کار ؟!

هر چه آن پیامبر فریاد زد که طالوت برگزیده ی خداست مردم نپذیرفتند ؛ زیرا او در نظر مردم یک انسان معمولی بود .

در پایان عمر نبی مکرم اسلام (ص) ، آن پیامبر بزرگ ، لشکری را بسیج نمود و اسامه را به عنوان فرمانده انتخاب کرد و تأکید نمود که همه از وی تبعیت پذیری داشته باشند اما با آن همه تأکید پیامبر الهی ، پیرمردانی که نام و نشان و شهرتی داشتند حاضر نبودند فرمانده ای یک جوان 18 ساله را تحمل کنند . علت آن ، حجاب معاصرت بود . ارزش بیشتر بزرگان در زمان حیاتشان مجهول و ناشناخته است . قدر

پیامبر اسلام (ص) را هم در زمان حیات ندانستند و برخی به حرف آن بزرگوار و الگوی جامعه ی بشری توجهی نکردند . ارزش علی بن ابیطالب (ع) هم در زمان خود ناشناخته ماند .

 امام علی (ع) در نهج البلاغه می فرماید : فردا ارزش ایام زندگی مرا خواهید دید و راز درونم را خواهید دانست . پس از آنکه جای مرا خالی دیدید و دیگری بر جای من نشست ، مرا خواهید شناخت .

 تا علی (ع) در میان مردم بود ، یا به یاریش نرفتند یا در مقابلش ایستادند . تا پیامبر اسلام (ص) زنده بود ، برخی او را مسخره می کردند .

قرآن در آیه ی41 سوره ی فرقان می فرماید : وَ اِذَا رَاَوکَ اِن یَتَّخِذُونَکَ اِلَّا هُزُوًا اَهذَا الَّذِی بَعَثَ اللهُ رَسُولاً ؛ هنگامی که تو را می بینند تنها به استهزایت می گیرند « و می گویند » آیا این همان کسی است که خدا او را به عنوان پیامبر برانگیخته است .

حجاب معاصرت ، معضلی بود که جلوی بصیرت ها را می گرفت و مانع دید عظمت پیامبر (ص) و علی و اولیای الهی می شود .

شهید مطهری در کتاب حماسه ی حسینی می نویسد : بعد از قضیه ی امام حسین (ع) مردم مدینه تعجب کردند که عجب ! پسر پیغمبر را کشتند . هیأتی را برای تحقیق به شام فرستادند که چرا امام حسین (ع) کشته شد . پس از بازگشت این هیأت ، مردم پرسیدند : قضیه چه بود ؟ گفتند همین قدر در یک جمله به شما بگوییم که ما در مدتی که در آنجا بودیم ، دائم می گفتیم خدایا ! نکند از آسمان سنگ ببارد و ما به این شکل هلاک بشویم . و نیز به شما بگوییم که ما از نزد کسی می آییم که کارش شرابخواری و سگ بازی و یوزبازی و میمون بازی است کارش نواختن تار و سنتور لهو و لعب است کارش زنا است حتی با محارم ! دیگر حال ، تکلیف خودتان را می دانید . این بود که مدینه قیام کرد ؛ وچه قیامی خونین ، و چه افرادی که بعد از حادثه ی کربلا به خروش آمدند .

امام حسین (ع) تا زنده بود ، چنین سخنانی را گفت : وقتی امت گرفتار شخصی مانند یزید شود فاتحه ی اسلام را باید خواند. ولی مردم آن وقت نمی فهمیدند. اما وقتی امام شهید شد ، شهادت او دنیای اسلام را تکان داد . تازه افراد حرکت کردند و رفتند از نزدیک دیدند و فهمیدند آنچه را آنها در آیینه نمی دیدند ، اما امام حسین (ع) در خشت خام می دید . آن وقت امام حسین (ع) را تصدیق کردند و گفتند آن روز امام راست می گفت .

پس از عاشورا که امام حسین (ع) را زنده نمی کند و همراه مختار شدن و قیام کردن و جزء توابین شدن که امام حسین (ع) را از مرگ نجات نمی دهد .

اگر امروز سخنان مقام معظم رهبری را فهمیدیم و قدر ایشان را شناختیم و به اندرزها و نصیحت ها و تدابیر ایشان عمل کردیم ، مهم است نباید بگذاریم حجاب معاصرت ، بصیرتمان را کور کند و علی زمان را یاری نکنیم .

حجاب معاصرت این فتنه ی سیاه و پرده ی خشن شیطان ، چشم بصیرت انسان را می گیرد . پرده ی حجاب را کنار بزن و رهبر فرزانه ای را ببین که با هوشیاری ، شجاعت ، تدبیر ، خلاقیت ، جامعیت علمی و دینی ، مدیریت بی نظیر ، کشتی انقلاب اسلامی ایران را چونان خمینی کبیر از میان امواج پرتلاطم اقیانوس بیکران به ساحل نجات رهنمون می سازد. روزنه ی امید به آینده را در پیش روی همه ی مشتاقان قرار داده و عزت را برای هر ایرانی و مسلمان به ارمغان می آورد .


آسیب شتاسی بصیرت دینی 4

ج ـ شخصیت محوری

در هر جامعه ای که افراد و اشخاص معیــار حقیقت قرار گرفتند بــاید منتظر فتنه بود . امیر مؤمنان علی (ع) می فرماید : حق و باطل با میزان شخصیت افراد شناخته نمی شوند . حق را بشناس تا اهل حق را نیز بشناسی و باطل را بشناس تا اهل باطل را بشناسی.

آن امام همام همچنین می فرماید : شناخت مسائل مربوط به اسلام فقط مبنی بر عمل این و آن نیست بلکه نخست باید حق را بشناسی تا در نتیجه اهل حق را نیز بیابی .

کوردلان و بی بصیرت ها بر خلاف این دستور عمل می کنند امیر سخن در نهج البلاغه می فرماید : کسانی مردانی را دوست می دارند و محور قرار می دهند ؛ نه با محور خدایی بلکه با انگیزه های غیر الهی .

این شخصیت محوری مانع شناخت و بصیرت است . قرآن در آیه ی 67 سوره ی احزاب می فرماید : وَ قَالوُا رَبَّنَا اِنَّا اَطَعنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءَنَا فَاَضَلُّونَا السَّبِیلَا ؛ می گویند : پروردگارا ما از سران و بزرگان خود اطاعت کردیم و ما را گمراه ساختند .

اگر حق را معیار قرار می دادند و در دام معیار قرار دادن اشخاص نمی افتادند ، گمراه نمی شدند . معیار اسلام است ، نه طلحه و زبیر و عایشه و دیگران . زبیر فرزند صفیه عمه ی پیامبر (ص) و علی بن ابیطالب است . پنجمین فردی است که اسلام آورده و یک کتاب قطور سابقه ی افتخارات در بدر وحنین و و سایر جنگ ها دارد . پیامبر اسلام (ص) به او لقب سیف الاسلام داده است . در تنهایی علی (ع) با آن امام بود . نامش در کنار نام سلمان و عمار و ابوذر و مقداد آمده است . در شورای شش نفره مدافع علی بن ایبطالب (ع) است ؛ اما آرام آرام تسلیم دنیا می شود . صاحب کاخ و ثروت می گردد . در بصره کاخ می سازد . فرزندش عبد الله او را به بیراهه می برد . وقتی دوران خلیفه ی سوم پایان می پذیرد همین زبیر ثروتمند پیشــاپیش مردم فریــاد بیعت سر می دهد . دست امـام را می گیرد تا بیعت کند که امام به او می فرماید: می ترسم که بیعت خود را بشکنی و بی وفا کردی !

زبیر به هوس ریاست کوفه و بصره با علی (ع) بیعت کرد ولی آنگاه که پایداری علی (ع) را در دین و تصمیم محکم و سازش ناپذیری وی را دید و مشاهده کرد که امام مصمم است خط اصلی حکومتی اش را بر مبنای کتاب و سنت پیامبر (ص) قرار دهد سر به شورش بر داشت و با امام در جنگ جمل جنگید .

در آن نبرد عایشه را فریفت و با خود و طلحه همراه ساخت . قافله ی ششصد نفره از مکه به سوی بصره حرکت کرد . در منطقه ی حواب سگان قبیله ی کلاب بر شتر ام المؤمنین عایشه حمله بردند ؛ سگانی که آمده بودند تا عایشه را از خبری مسبوق به ذهن آگاه سازند . آن خبر چیست ؟ این است که : عایشه و تنی چند از اهل خانه نشسته بودند . رسول خدا (ص) خبر فتنه ی یکی از همسرانش را آورد : در آینده یکی از همسران من فتنه ای را هدایت خواهد کرد و در آن کار ، بر حق نیست نشانه ی آن این است که سگان منطقه ی حواب شتر او را رم می دهند . سپس با آرامی به چهره ی عایشه نگریست و فرمود: حمیرا توآن زن نبــاشی ؟! عــایشه گفت : نـه یــارسول الله هرگز چنیـن نخـواهم کرد . پـس از حمله ی سگان عایشه می گوید : ای کاش هیچ گاه زاده نمی شدم تا شاهد این روز باشم . مرا به حرم پیغمبر برگردانید . طلحه و زبیر با تلخی به یکدیگر نگریستند ! زبیر پا پیش نهاد و گفت : ام المؤمنین موقعیت من در اسلام را می داند . من هیچ گاه دروغی در اسلام نگفته ام ، به خدا سوگند اینجا حواب نیست ! طلحه و زبیر ایمان 50 نفر را با درهم و دینار خریدند و آنان به دروغ شهادت دادند که آنجا حواب نیست . حال کاروان جمل با نیرنگ و دروغ به سوی بصره می تازد و جنگی علیه علی بن ابیطالب (ع) و مسلمان ها به راه می افتد . با کدام زبیر همراه شده اند ؟

برخی واقعاً و از روی جد ازخودشان می پرسند که چگونه ممکن است طلحه و زبیر و عایشه در جبهه ی باطل باشند .

امیرمؤمنان در پاسخ این ها می فرماید : مشکل شما این است که می خواهید حقیقت را با اشخاص بشناسید . شما اشخاص را معیار حقیقت و بطلان قرار می دهید ، نه حقیقت را معیار سنجش عملکرد افراد .

در عصر عمر ، افرادی چون ابی هریره ، ابوموسی اشعری ، عبدالرحمن بن عوف و زید بن ثابت ، اجازه ی فتوا و نقل حدیث یافتند . به این ترتیب ، راه جعل حدیث هموار گردید و به گفته ی علامه امینی جعل حدیث و دروغ پردازی به جایی رسید که بسیاری از زهاد و عباد ، قربه الی الله دروغ می گفتند ؛ همانند حرب بن میمون که مجتهد و عابد بود ولی دروغگو تـرین مردم بـود . ابن هیثم طلایی ، تمـام شب را به نماز می ایستاد وقتی که صبح می شد جلوس می کرد و دروغ می گفت . وقتی اشخاص معیار و ملاک قرار گیرند ، شخصیت محوری به جــای خـدا محوری و حقیقت محوری حــاکم شـود ، بصیرت از بین می رود و کار را سخت می کند . همه خیال می کنند عایشه همان عایشه ی کنار پیغمبر است و چون در کنار رسول خدا است ، مقرب است .

با همین نگاه گروهی از اصحــاب جمل می کوشیدند در اطراف شتر عــایشه حرکت کنند و تمـام همّ و غم شان این بود که اندکی از فضولات شتر را به دست آورند و بر بدن خود بمالند و با افتخار بگویند : از سرگین شتر مادرمان بوی مشک برمی خیزد .

وقتی پای شتر عایشه را زدند و قطع کردند یکی از اصحاب جمل خود را جای پای شتر قرار داد .او را زدند وکشتند ، نفر دوم رفت ، دومی را هم کشتند ، نفر بعدی جایگزین شد . می نویسند تا نفر پنجاهم این کار ادامه داشت .

اگر معیار حق بود و می دیــدند عایشه در برابر امام حق ایستاده است که دچار این بی بصیرتی و گمراهی نمی شدند .

شخصیت محور از ابندا تا انتها با زبیر و طلحه و عایشه و حرب بن میمون است اما اهل بصیرت می پرسد تا کجا با آنها باشم ؟ ملاک حق است نه شخص !

وقتی علی (ع) قاتل و شمشیر زبیر را دید ، آهی کشید و فرمود : چقدر این شمشیر گرد و غبار از چهره ی پیامبر اسلام پاک کرد .

با زید بن ثابت تا کجا باید رفت ؟ زیدی که کاتب وحی است . در 10 سالگی مسلمان شده است . به پیامبر (ص) نزدیک بوده است . اما همین زید از طرفداران سرسخت معاویه میشود و به دروغ حدیث جعل می کند .

اگر به جای محور بودن طلحه و زبیر و عایشه و کسان دیگر ، حق ملاک و معیار و محور بود ، جامعه هرگز دچار کوری وکری و فتنه نمی شد .

اگر ملاک حق شد ، افراد نمی گویند این حسن بصری ، همان کاتب سخنان پیامبر (ص) و علی (ع) است . سخن امیرمؤمنان را مورد توجه و دقت قرار می دهند که فرمود : حسن بصری ؛ سامری این امت است . فرق این سامری با سامری زمان موسی (ع) در این است که او می گفت : به من نزدیک نشوید و این می گوید : به جنگ نروید .

9 ـ یکسونگری

هر واقعیت ابعاد آشکار و پنهانی دارد در واقع هر واقعیت به مثابه ی پازل و جدولی می ماند که از قسمت های مختلف تشکیل شده است  و از کنار هم چیدن آن قسمت ها ، واقعیت حاصل می شود .

از این رو برای یــافتن و تبیین واقعیت ، جــامع نگری ضروری است . باید ضمن بررسی کامل ابعاد یک واقعیت و رابطه ی علت و معلولی آن با یکدیگر ، درک درستی از واقعیت پیدا کنیم ، تا بتوانیم هم خود و هم جامعه ، در مسیری مستقیم گام برداریم و به خطا نرویم .

خطری که این جامع نگری را تهدید می کند ، یکسونگری است ، و با نگاه افراد یکسویه نگر ، بذر اختلاف در جامعه پاشیده می شود و روز به روز بر مشکلات مردم افزوده می گردد .

جامعیت اسلام و همه جانبه بودن قوانین آن ، با جامعیت نیازهای انسان و همه جانبه بودن آنها پیوند و ارتبـاط دارد یعنی همـانگونه که خـالق هستی ، انسـان را بـا تمام جوانب و همراه با نیازهای مختلف فطری و

طبیعی در ابعاد مادی ، معنوی ، جسمی و روحی آفرید مجموعه قوانین و دستورالعمل های لازم را که بتواند به این انسان چند بُعدی نگرشی جامع و فراگیر داشته باشد و بر جامعیت خواسته ها و نیازهای فطری او نظر گسترده ، ارسال داشته است .

طبیعی است این جامعیت و گستردگی ، برداشت های یکسویه را برنمی تابد و هرگونه نگرش تک بُعدی ، به منظور مطرح کردن جلوه و نمودی از فرهنگ و معـارف اسلامی و به اغمـاض و نسیـان سپردن سایر جلوه های نورانی و حیات بخش ، آن را یک ضایعه و رکود محسوب می کند . بی تردید آنان که یک بُعدی می اندیشند ، افرادی ناقصند که همه ی وجودشان در یک سو خلاصه می شود و از خواسته ها و نیازهای گوناگون انسان بی خبرند . آنان همه ی واقعیات زندگی را بر اساس یک ضابطه می شناسند و تنها به یک جانب می نگرند .

بالاترین بحران بیماری یکسونگری را باید در مکتب اقتصادی مارکس دید . بی تردید مکتب اقتصادی مارکس با جهان بینی غلطی که دارد نمی تواند همه ی جوانب و ابعاد انسان را در بر بگیرد چرا که در این مکتب همه ی هستی در چارچوب ماده محصور می شود و از ابعاد روحی و معنوی و خواست های ژرف درون آدمی خبری نیست.

نژادپرستی یک نمونه از یکسونگری است که در آن نژاد یا ملت خاصی را برترین ملت می دانند و ملل دیگر را پست و ناچیز می شمارند .

 هیتلر ـ رهبر آلمان نازی ـ یکی از رهبران یکسونگر و خطرناک نژادپرست بود که نژاد ژرمن را برترین نژاد و حکومت و سروری را تنها شایسته ی این نژاد می دانست و می دانیم در راه این عقیده یکسونگرانه چه جنگ خانمان سوزی را بر بشریت تحمیل نمود و در پایان نیز نه تنها نژاد ژرمن سرزمین این نژاد ـ آلمان ـ را به برتری و پیروزی نرساند بلکه باعث تجزیه ی آلمان به دو کشور شرقی و غربی و شکست و سرافکندگی نژاد مورد پرستش خود شد .

تاریخ را ورق می زنیم ، سرگذشت سیاه یکسونگران را مرور می کنیم . در هر دوره ای و در هر عصر و زمانی ، یکسونگری به گونه ای خاص خودنمایی کرده است .

حارث در جنگ جمل به امام علی (ع) می گوید : من باور نمی کنم که اصحاب جمل گمراه باشند .

حضرت در پاسخ وی می فرماید : ای حارث ! تو زیر پایت را نگاه می کنی! بالای سرت را نگاه نمی کنی ! جلوی پایت را نمی بینی ! باید افق دید خودت را وسیع کنی .

ربیع بن خصیم می گوید : یا علی ! من دچار تردید شدم . ما با اهل قبله می جنگیم ! من را به مرز بفرست تا در آنجا نگهبانی بدهم و در جنگ شرکت نکنم .

این یکسونگری فرد را دچار انحراف و جـامعه را دچـار سردرگمی و مشکلات می سـازد . اگر انسـان جامع نگر نباشد یکسونگری بصیرتش را کور می کند ، منحرف می شود و جامعه نیز در پرتو آن یکسونگری دچار مشکل و فتنه می شود .

10 ـ سطحی نگری

یکی از آفات و موانع بصیرت ، سطحی نگری است . اثر ناشایست سطحی نگری در گرفتن نتیجه های غیر واقع بینانه بازتاب می یابد . مشکل خوارج نهروان ، سطحی نگری آنان بود . این مشکل در جنگ صفین نمود پیدا کرد . برخی از هـواداران حضرت علی (ع) چون قـرآن ها را بر بـالای نیزه دیدنـد ، گفتنـد مـا بـا مسلمان و با اهل قرآن نمی جنگیم ! همین نگاه سطحی نکری ، آنها را از حق جدا کرد و جبهه ای را به وجود آوردند و جنگ نهروان را علیه امیر مؤمنان (ع) به راه انداختند .

برخی از خوارج ، حافظ قرآن و نماز شب خوان بودند ؛ لیکن با سطحی نگری در برابر حق و امام بر حق ایستادند و گمراه شدند و عده ای را نیز گمراه کردند و از حق جدا نمودند . وقتی حقیقت وجودی معاویه را نمی بینند و به نیزه کردن قرآن نظر اندازند ، فریب می خورند . همین معاویه پس از قتل عثمان ـ که خود مرموزانه در آن ماجرا دخالت داشت ـ پیراهن وی را به شام برد ، تبلیغات مسمومی را به راه انداخت و با معرفی کردن عثمـان به عنوان خلیفه ی مظلوم ، خود را ولی دم او نـامید . این شگرد معـاویه توانست خواسته های وی را محقق سازد ، چرا که این تبلیغات در میان مردم سطحی نگر اثر موفقیت آمیزی داشت .

همین نگاه سطحی نگر آرام آرام علی (ع) را همکار گروه شورشی و رهبر مخفی قاتلین عثمان معرفی کرد و مذهب عثمانی را به وجود آورد .

مسلمانان سطحی نگر نیز به دور رهبران این تفکر جمع شدند و با هم علیه امیرمؤمنان (ع) موضع گرفتند .

ابوالطفیل عامربن واثله و ابن عباس در نامه ای به یزید از این حقیقت پرده برداشتند و به وی نوشتند : خون عثمان تنها بهانه ای برای انتقام اجداد کافرتان بود که در بدر کشته شده بودند .

حضرت علی (ع) نیز در نامه ای به معاویه نوشت : ای معاویه ! به جانم سوگند اگر با نگاه عقلت بنگری ، نه به چشم هوا و هوس ، می یابی که « نسبت به کشته شدن عثمان » من مبرّاتر از هر کس دیگری بوده ام ، جز این کـه بخـواهی خیــانت بکنی و چنین نسبتی را بـه من بـدهی ، اکنـون که چنیـن است هر جنـایتی کـه می خواهی بکن .

باید باطن را دید نه ظاهر را . سطحی نگری مشکل آفرین است . یاران علی (ع) در پایان جنگ صفین دچار سطحی نگری شدند. خوارج ، مشکل سطحی نگری دارند. پیروان مذهب عثمانی با همین بیماری مواجهند .

حسن بـصری سطحـی نگر به علی (ع) می گـویــد : تـو دیـروز آدم هــایی را کشتی که شهـادت می دادند . نمـاز می خواندند . روزه می گرفتند .

به عمق ماجرا نگاه کنید ؛آنان درکجا ایستادند؟ در کنار معاویه ، در زیر خیمه ی ابوسفیان یا در زیر پرچم امام برحق؟

اسماء بن خارجه فزاری می گوید : به هنگام زوال ظهر در صفین در کنار عمار یاسر ایستاده بودم ؛ مردی به دنبال وی آمد . وقتی او را یافت ، چنین گفت : سؤالی دارم آشکارا بپرسم یا در نهان ؟ عمار گفت هر طور که مایلی بپرس .

او گفت : تا به اینجا که آمده ام در حقانیت خودمان و گمراهی طرف مقابل تردیدی نداشتم ، اما وقتی صدای اذان ، نماز و شهادتین آنان را شنیدم ، مردد و تا صبح نگران شدم ؛ نزد علی رفته و سؤال و شبهه ام را طرح کردم .

آن حضرت فرمود : عمار را دریاب و ببین او چه می گوید . عمار در پاسخ شبهه ی آن مرد گفت : من به همراه پیامبر (ص) در سه نوبت ( بدر ، احد ، حنین ) با آن پرچم سیاهی که در دست عمر بن عاص است جنگیده ام و این چهارمین بار است .

اگر سطحی نگری نبود ، اینان دچار سردرگمی و انحراف نمی شدند . سطحی نگری جلوی بصیرتشان را گرفته و آنان را کور کرده است . حق را نمی بینند . راه را اشتباه می روند . بیراهه نیز آنان را تا بدانجا سقوط می دهد که امام علی (ع) درباره ی حسن بصری می فرماید : هر قومی سامری ای دارد و حسن بصری سامری قوم من است . امام در ادامه می فرماید : فرق این سامری با سامری زمان حضرت موسی (ع) این است که او می گفت به من نزدیک نشوید و این می گوید به جنگ نروید .


آسیب شناسی بصیرت دینی 3

ج ـ شهوت پرستی

شهوت انواع و اقسامی دارد . شهوت ریاست ، شهوت ثروت ، شهوت مقام ، شهوت قدرت ، شهوت جنسی همه ی اینهــا زیر مجموعه ی شهوت پرستی اند همان طور که همه ی اینها در زیر عنوان دنیاگرایی جمع می شوند .

 منظور من در این جا شهوت جنسی است . امیرالمؤمنین علی (ع) می فرماید : هر کس به چیزی عشق ناروا ورزد ، چشمانش پرده می گیرد و قلبش بیمار می شود . او به چشمی غیر سالم می بیند و با گوشی غیرشنوا می شنود . شهوت ها پرده ی عقلش را پاره نموده است و دوستی دنیا دلش را میرانده است ، شیفته ی بی

اختیار دنیا و برده ی آن است و برده ی کسانی است که چیزی از دنیا در دست دارند . دنیا به هر طرف برگردد او نیز برمی گردد ، هر چه هشدارش دهند از خدا نمی ترسد .

شهوت یکی از دام های شیطان است ؛ چه شیطان های جنی و چه انسی . انسان های شرور و مفسد نیز شیطانند . آنها ظاهراً انسانند ولی قلبشان ، قلب شیطانی است . شیطان های جنی به وسیله ی وسوسه به شیاطین انسی وحی می کنند ، و شیطان های انسی هم آن وحی را بطور مکرر و پنهانی برای این که فریب دهند به همدیگر می رسانند . افرادی که گرفتار این دام گردند دیگر عقلی برایشان باقی نمی ماند . کر و کور می شوند و در مسیر انحراف حرکت می کنند و تسلیم منحرفین می گردند .

فتنه گران و استکبار از دام شهوت برای بهره کشی سود می برند و ادامه ی سیطره ی خود بر جهان را مشروط به وسعت بخشیدن به دانه ی زشتی ها و شهوت رانی های حیوانی می دانند و معتقدند که باید از انسان ها بردگانی مدرن ساخت تا همه ی آنها در یک سیستم پیچیده برای تحقق آرزوهای مستکبران و دنیاگرایان تلاش نمایند .

برتراند راسل ـ که یک فیلسوف غرب گراست ـ می گوید : لزومی ندارد که یک زن در انحصار یک مرد باشد ، چه عیبی دارد که یک انسان هر گاه لازم باشد همسرش را در اختیار دیگری قرار دهد .

 آن موقع خداوند در آیه ی 27 سوره ی نساء می فرماید : وَ اللهُ یُرِیدُ اَن یَتوُبَ عَلَیکُم وَ یُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعوُنَ الشَّهَوَاتِ اَن یَمِیلُوا مَیلاً عَظِیماً  ؛ خدا می خواهد شما را ببخشد « و از آلودگی پاک نماید » اما آنها که پیرو شهواتند، می خواهند شما به کلی منحرف شوید .

هدف آنان ایستادگی در برابر راه خدا و به آتش کشاندن انسان ها است . زندگی دنیایی بشر را نیز به آتش می کشند . موج گسترده ای از فیلم های غیر اخلاقی ، موسیقی و بسیاری از تولیدات فرهنگی مبتذل ، مردم آمریکا را مورد تهاجم قرار داده . علت همه ی این تحرکات ، شهوت پرستی و فساد اخلاقی حاکم بر جامعه ی غرب است . همین تهاجم گسترده ی فرهنگی ، عرصه ی شهوت پرستی را توسعه داده و آمار جنایت در غرب بیداد می کند .

 مقام معظم رهبری در یک سخنرانی فرمودند :غرب می خواهد فرهنگ خود را بر همه جا حاکم کند . فرهنگ غرب ، فرهنگ برهنگی است . آنها می خواهند همان فساد و بی بند و باری را که خودشان گرفتارش شده اند به کشورهای اسلامی هم صادر کنند .

این دامی است که غرب و استکبــار جهـانی برای همه ی کشورها و مردم خصوصاً برای مسلمان ها گسترده اند . آنها می خواهند باگسترش شهوترانی و ترویج فساد ، جلوی بصیرت جامعه ی انسانی را بگیرند و به اهداف پلید خود برسند .

کشور اسپانیا در سال 711 میلادی به دست 12 هزار نفر از لشکریان عرب ، به فرماندهی طارق بن زیاد فتح شد و مسلمانان در حدود هشتصد سال بر این کشور حکومت کردند . مسیحیان با تجهیزات و نقشه ها نتوانستند در این مدت کشور اسپانیا را از دست مسلمان ها بگیرند تا بالاخره از راه ترویج شهوت رانی و بی بندوباری در میان جوانان رخنه کرده و اسپانیا را از دست مسلمانان گرفتند .

امروز نیز همین طرح را برای فروپاشی نظام جمهوری اسلامی ایران وارد عرصه کردند .

مقام معظم رهبری می فرمایند : دشمن از راه اشاعه ی فرهنگ غلط ، فساد و فحشا سعی می کند جوانان ما را از دست ما بگیرد .

باید حواس مان را جمع کنیم تا گرفتار این دام نشویم . همه ی هدف این است که از این راه ، جلوی بصیرت انسان ها و جوانان را بگیرند . از راه فیلم و سی دی و کتاب و نشریات می خواهند شهوت پرستی را ترویج نمایند . از طریق رایانه و سایت ها و اینترنت می خواهند نگاه ها را آلوده و آرام آرا م شهوت پرستی را توسعه دهند .

حضرت عیسی (ع) فرمود : از نگاه به نامحرم بپرهیزید که بذر شهوت را در دل می نشاند و همین برای دچار شدن انسان به فتنه کافی است .

د ـ قدرت طلبی

درسال 38 هجری که علی (ع)مالک اشتر نخعی را به فرمانداری مصر برگزیدند در نامه ای سفارش های لازم را به وی کردند . در این نامه می خوانیم : از خشمی که توانی از آن رها گردی شتاب نداشته باش . به مردم نگو ، به من فرمان دادند و من نیز فرمان می دهم پس باید اطاعت شود ؛ که اینگونه خود بزرگ بینی دل را فاسد و دین را پژمرده و موجب زوال نعمت ها است . و اگر با مقام و قدرتی که داری دچار تکبر و خودبزرگ بینی شدی ، به بزرگی حکومت پروردگار که برتر از توست بنگر ، که تو را از آن سرکشی نجات می دهد و تندروی تو را فرو می نشاند و عقل و اندیشه ات را به جایگاه اصلی باز می گرداند .

 خداوند در آیه ی 83 سوره ی قصص می فرماید : تِلکَ الدَّارُ الآخِرَةُ نَجعَلُهَا لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الاَرضِ وَ لا فَسَادًا وَالعَاقِبَةُ لِلمُتَّقِینَ  ؛ سرای آخرت را «تنها» برای کسانی قرار می دهیم که اراده ی برتری جویی در زمین و فساد را ندارند و عاقبت نیک برای پرهیزگاران است .

پرهیزگاران به قدرت به عنوان یک ابزار نگاه می کنند قدرت برای آنان هدف نیست . قدرت هم می تواند به انسان بصیرت و بینایی بدهد و هم می تواند موجب کوری و گمراهی انسان گردد . انسان پرهیزگار نگاهش به دنیا ابزاری است . این نگاه چشم را بینا ، گوش را شنوا و قلب را نورانی می سازد .اگر نگاه به قدرت ، هدفی و استقلالـی شد این نگـاه چشم را نــابینــا و گوش را مسدود می کند . اگر قدرت را از خدا

دانستیم ، نه تنها قدرت طلب نمی شود که به دنبال وظایفی می رویم که خدا برای ما معین فرموده است . اما اگر قدرت هدف شد ، طغیان و فساد نتیجه ی تلاش قدرت طلب می شود .

وقتی کسی دچار حب نفس و دنیاگرایی شد ، دچار قدرت طلبی شد و قدرت برایش هدف ذاتی شد ؛ کر و کور می شود . قلبش تاریک می گردد . به همین علت بدترین انسان ها می شود .

امام صادق (ع) می فرمایند : بدترین شما آن کس است که دوست دارد سروری پیدا کند تا مردم به سویش توجه پیدا کنند و به دنبالش حرکت نمایند .

7 ـ نژاد پرستی

افراد ایل و طایفه ، خویشاوندان و همسر و فرزندان ؛ صرف این که از نژاد و قوم و قبیله ی مایند نباید مورد توجه ، حمایت و عنایت قرار بگیرند . ملاک امتیاز در اسلام ، تقوا است .

خداوند بزرگ در آیه ی 13 سوره ی حجرات می فرماید : یَا اَیُّهَا النّاسُ اِنّا خَلَقنَاکُم مِن ذَکَرٍ وَ اُنثی وَ جَعَلنَاکَم شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَ اللهِ اَتقَاکُم اِنَّ اللهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ  ؛ ای مردم ! ما شما را از یک زن و مرد آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید «اینها ملاک امتیاز نیست » گرامی ترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست .

در روایتی از پیامبر اسلام (ص) می خوانیم : خداوند نه به وضع خانوادگی و نسب شما نگاه می کند و نه به بدن های شما و نه به اموالتان ؛ ولی به دل های شما نگاه می کند . پس کسی که قلب صالحی دارد خدا به او لطف و محبت می کند و شما همه فرزندان آدم اید و محبوب ترین شما نزد خدا باتقواترین ماست .

خلیفه ی دوم حقوق لشکریان را بر اساس نژاد و قوم و قبیله پرداخت می کرد و مردم را به شناخت انساب خود دعوت می نمود .

پیامبر اعظم (ص) فرمودند : علم انساب سودمند نیست ، زیرا عالم به آن نفعی نمی برد و جاهل به آن ، ضرری نمی کند .

اگر امتیاز دهی در نژاد و نسب خلاصه می شد و تقوا ملاک نبود ؛ همین نژاد ، انسان را تباه و بدبخت می کرد .

الف ـ فامیل گرایی

حضرت علی (ع) در نامه ای به مالک اشتر می فرماید : همانا زمامداران را خواص و نزدیکانی است که خودخواه و چپاولگرند و در معاملات انصاف ندارند ،ریشه ی ستمکاریشان را با بریدن اسباب آن بِخُشکان و به هیچ کدام از اطرافیان و خویشاوندانت زمینی را واگذار مکن و به گونه ای با آنان رفتار کن که قراردادی به سودشان منعقد نگردد که به مردم زیان رساند ... در آن صورت سودش برای آنان و عیب و ننگش در دنیا و آخرت برای تو خواهد بود .

امام در ادامه خطاب به مالک اشتر می فرماید : حق را به صاحب حق ، هر کس که باشد ، نزدیک یا دور بپرداز و در این کار شکیبا باش و این شکیبایی را به حساب خدا بگذار ، گر چه اجرای حق مشکلاتی برای نزدیکانت فراهم آورد تحمل سنگینی آن را به یاد قیامت بر خود هموار ساز .

ب ـ خانواده محوری

در ذیل خانواده محوری چهار عنوان مطرح است : زن محوری ، فرزند محوری ، پدر و مادر محوری ، برادر و خواهر محوری . خداوند در آیه ی 14 سوره ی تغابن می فرماید : یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اِنَّ مِن اَزوَاجِکُم وَ اَولادِکُم عَدُوًّا لَکُم فَاحذَرُوهُم ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید بعضی از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند از آنها بر حذر باشید .

باز خداوند در آیه ی 28 سوره ی انفال می فرماید : وَاعلَمُوا اَنَّمَا اَموَالُکُم وَ اَولادُکُم فِتنَةٌ ؛ بدانید اموال و اولاد شما وسیله ی آزمایش است .

زن و فرزند و پدر و مادر و خواهر و برادر و خویشاوندان و طایفه و اموال ، همه ابزارند ؛ نه هدف . هدف ، دین و تقوا است اینها وسیله ی امتحان هستند . پیامبر می فرماید : افراد باید از فخرفروشی به پدرانشان بپرهیزند که « در غیر این صورت » از حشراتی که در کثافات غوطه ورند پست تر خواهند بود .

ملاک تقواست ؛ نه فخرفروشی به پدر و مادر و خواهر و برادر و زن و فرزند !

خداوند در قرآن از آیه ی 34 تا 36 سوره ی عبس می فرماید : یَومَ یَفِرُّ المَرءُ مِن اَخِیهِ o وَ اُمِّهِ وَ اَبِیهِ o وَ صَاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ ؛ در آن روز که انسان از برادر خود می گریزد ، و از مادر و پدرش ، و از زن و فرزند . این آیات مربوط به قیامت است . در دنیا هم بنگر .

خداوند در آیات 45 و 46 سوره ی هود می فرماید : وَ نَادی نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ اِنَّ ابنِی مِن اَهلِی وَ اِنَّ وَعدَکَ الحَقُّ وَ اَنتَ اَحکَمُ الحَاکِمِینَ o قَالَ یَا نُوحُ اِنَّهُ لَیسَ مِن اَهلِکَ اِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُصَالِحٍ فَلا تَسئَلنِ مَا لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ اِنِّی اَعِظُکَ اَن تَکُونَ مِنَ الجَاهِلِینَ ؛ نوح به پروردگارش عرض کرد : پروردگارا ! پسرم از خاندان من است ؛ و وعده ی تو «در مورد نجات خاندانم » حق است . خداوند پاسخ می دهد : ای نوح اواز اهل تو نیست ؛ او عمل غیر صالح است « فرد ناشایسته ای است  » پس آنچه را از آن آگاه نیستی از من مخواه ، من به تو اندرز می دهم که از جاهلان نباشی .

امیر سخن علی (ع) می فرماید : سلمان از اهل بیت است .

اهل بودن ؛ با حق بودن است . تابع حق باش . هر کس با حق بود از او حمایت کن . صرف اینکه فرزند تو است که اهل نیست . همین فرزند روز قیامت از تو فرار می کند . تو از او فرار می کنی . در این دنیا هم اگر اهل نبود ، حاضر نیست روی خاک قبر تو بنشیند و برایت یک فاتحه بخواند .

زبیری که یک عمر تــابع حق بـود ، ببین تبعیت از فرزند او را بـه کجـا کشـاند . علی (ع) در نهج البلاغه می فرماید : زبیر همواره با ما بود تا آنکه فرزند نامبارکش ، پا به جوانی گذاشت .

این شخصیت بزرگ اسلام و پسر عموی پیامبر (ص) و علی (ع) به علت پیروی از فرزند ناخلفش ، در جنگ جمل ، در برابر امام خود قرار گرفت . حق را ندید . کور شد و با حقیقت و رهبرش جنگید و دنیا و آخرت خود را تباه کرد

 


آسیب شناسی بصیرت دینی 2

3ـ هوا پرستی

امیر المؤمنین علی (ع) می فرماید : نگرانی من از دو چیز است ؛ تبعیت از هوای نفس و فراموشی قیامت . و باز امام می فرماید : آغاز پدید آمدن فتنه ها ، هواپرستی است .

امام سجاد (ع) چقدر زیبا در دعای هشتم صحیفه ی سجادیه می فرماید : خدایا به تو پناه می برم از پیروی از هوا و هوس و مخالفت راه راست و از خواب غفلت و کوشش بر کار پر مشقت و ترجیح باطل بر حق . اینها نتیجه ی هواپرستی است .

شخص هواپرست ، دیگر حق بین و حق پرست و خدا محور نیست . هوای نفس ، بصیرتش را کور می کند . وقتی کور شد ، از بالا به پایین سقوط می کند . بلعم باعورا به مقام قرب الهی رسید . مستجاب الدعوه شد اما به علت هواپرستی و بسته شدن راه بصیرت ، وی سقوط کرد .

وقتی هوای نفس ، خدای انسان شد چه توقعی از فرد برای پیمودن راه راست و جدایی از فتنه ها و باطل وجود دارد ؟

خداوند در آیه ی 23 سوره ی جاثیه می فرماید : اَفَرَءَیتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلاهَهُ هَوَاهُ وَ اَضَلَّهُ اللهُ عَلی عِلمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمعِهِ وَ قَلبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یَهدِیهِ مِن بَعدِ اللهِ اَفلا تَذَکَّرُونَ ؛ آیا دیدی کسی که معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهی « بر اینکه شایسته ی هدایت نیست » گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مهر زده و بر چشمش پرده ای افکنده است ؟! با این حال چه کسی می تواند غیر از خدا او را هدایت کند ؟

 هواپرستی از هر نوع بت پرستی خطر ناک تر است ، بلکه بت پرستی نیز از آن ریشه می گیرد . به همین جهت نبی مکرم اسلام (ص) می فرماید : در زیر آسمان هیچ بتی بزرگ تر از هوا و هوسی که از آن پیروی کنند وجود ندارد .

امیر المؤمنین علی (ع) می فرماید : هواپرستی ، اساس تمام رنج هاست . و همان نتیجه ی بی بصیرتی و کوری و ناشنوایی است .

4 ـ خود محوری

اسلام یک مکتب خدامحور است . برای اسلام گرایان دو ربوبیت قابل قبول است ؛ ربوبیت تکوینی و ربوبیت تشریعی

ربوبیت تشریعی ؛ یعنی هر چه خدا می گوید مورد اطاعت است . هیچ کس هم غیر از خدا حق قانون گذاری ندارد . باید امر و نهی او را اطاعت کرد .

شیطان خدا را قبول دارد . ربوبیت تکوینی را هم قبول دارد . قیامت را هم قبول دارد ، در عین حال کافرترین کافرها است ؛ چون ربوبیت تشریعی را قبول ندارد . امر و نهی الهی را واجب الاطاعه نمی داند .

قرآن در آیات 11 و12 سوره ی اعراف می آورد : وَ لَقَد خَلَقنَا کُم ثُمَّ صَوَّرنَاکُم ثُمَّ قُلنَا لِلمَلائِکَةِ اسجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا اِلَّّا اِبلِیسَ لَم یَکُن مِنَ السّاجِدِینَ O قَالَ مَا مَنَعَکَ اَلّا تَسجُدَ اِذ اَمَرتُکَ قالَ اَنَا خَیرٌ مِنهُ خَلَقتَنِی مِن نَارٍ وَ خَلَقتَهُ مِن طِینٍ ؛ ما شما را آفریدیم سپس صورت بندی کردیم ؛ بعد به فرشتگان گفتیم : برای آدم سجده کنید . آنها همه سجده کردند جز ابلیس که از سجده کنندگان نبود «خداوند به او» فرمود : در آن هنگام که به تو فرمان دادم ، چه چیز تو را مانع شد که سجده نکنی ؟ گفت : من از او بهترم ؛ مرا از آتش آفریده ای و او را از گل .

این پایه ی خود محوری و تکبر است . ابلیس به خاطر سجده نکردن مطرود نشد . بلکه به علت خودمحوری و خودخواهی و غرور رانده شد . وقتی گفت من از او بهترم ! خداوند فرمود : از آن مقام و رتبه ات فرود آی!

امیر المؤمنین علی (ع) می فرماید : از آن معامله ای که خداوند با ابلیس کرد ، عبرت بگیرید . آن همه اعمال نیکو و آن همه جهد و تلاش او را بی ثمر گردانید . ابلیس شش هزار سال خداوند را بندگی کرد ولی ساعتی تکبر ورزید .

همان تکبر و خودمحوری جلوی بصیرت او را گرفت . کور شد . ضررها را ندید نفهمید چه می کند و دارد در برابر خدا استکبار می ورزد .

خودمحوری در برابر خدامحوری قرار می گیرد دیگر در برابر خداوند تسلیم نیست ، خودش مطرح است

به علی (ع) گفتند : به شرطی بیعت می کنیم که شریک در قدرت باشیم .

«من» مهم است ؛ نه دین و ولایت . من باید باشم . معیار و میزان « من » هستم . این منیت و خودمحوری ، نور را از دل شان ضایع می کند و می برد و بصیرت شان را کور می کند .

5 ـ شیطان پرستی

شیطان معانی مختلف دارد که یکی از مصداق های روشن آن ابلیس و لشکریان اوست . مصداق دیگر آن انسان های مفسد می باشند .

الف ـ ابلیس

واژه ی ابلیس یازده بار در قرآن به کار رفته است . قدرت ابلیس آتش هایی است که در جهان شعله ور است و همه ی مخلوقات دنیا را می سوزاند . شیطان قدرت انحراف دارد ؛ یعنی مخلوقات و موجودات را از راه حق به باطل منحرف می کند و همه را به دوزخ می کشاند . عجیب آنکه اکثریت مطلق همه از شیطان پیروی می کنند .

تمام اعتقادات انحرافی ، اخلاق رذیله و مفاسد و فتنه ها ، از آثار قدرت شیطان است . کتاب ها و مقالات و سخنان باطل هم از آثار شیطان است همه ی این ها از انسان های بی بصیرت نشأت می گیرد ، انسان هایی که چشم آنها ، چشم شیطان و زبان آنها ، زبان شیطان است . دل این گونه افراد دیگر دل آنان نیست بلکه دل شیطان است دیگر نمی توانند بصیرت داشته باشند .

امام صادق (ع) فرمودند : ابلیس قلب انسان را می خورد پس هر وقت انسان یاد خدا کند ابلیس از قلب او دور می شود .

ب ـ انسان های منحرف

مصداق دیگر شیطان ، انسان های مفسد می باشند . شیطان به موجود متحیر و سرکش اطلاق می شود . این موجود اعم از انسان و جن است . هر موجودی که سعی می کند دودستگی ایجاد کند و اختلاف و فساد به راه اندازد ، شیطان است .

 در سوره ی ناس می خوانیم : مِن شَرِّ الوَسوَاسِ الخَنَاسِ .... مِنَ الجِنَّةِ وَ النَّاسِ  ؛ بگو : پناه می برم به پروردگار از شر وسوسه های شیطان .... چه این وسوسه از طرف جن باشد یا انسان .

دوستان ناباب ، پیشوایان گمراه ، وسایل ارتباط جمعی وسوسه گر و ... همه در مفهوم گسترده ی شیطان وارد می شوند که انسان باید از همه ی آنها به خدا پناه ببرد .

اگر از یاد خدا غفلت کنیم و از این آدم های مفسد و گمراه و ناباب به خدا پناه نبریم ، چشم و گوشمان کور و کر می شوند . قلبمان تاریک می گردد و قدرت تشخیص حق و باطل از ما گرفته می شود .

6 ـ دنیا گرایی

امیر المؤمنین علی (ع) در نهج البلاغه می فرماید : آگاه باشید همانا این دنیا که آرزوی آن را می کنید و بدان روی می آورید و شما گاهی به خشم می آورد و زمانی خشنود می سازد ، خانه ی ماندگار شما نیست و منزلی نیست که برای آن آفریده و به آن دعوت شدید ، آگاه باشید نه دنیا برای شما جاودانه و نه شما در آن جاودانه خواهید ماند . دنیا گرچه از جهتی شما را می فریبد ولی از جهتی دیگر شما را از بدی هایش می ترساند پس برای هشدارهایش از آن چه مغرورتان می کند چشم پوشید ، و به خاطر ترساندنش از طمع ورزی در آن باز ایستید ، به خانه ای که دعوت شدید سبقت گیرید و دل از دنیا برگیرید و چونان کنیزکان برای آنچه که از دنیا از دست می دهید گریه نکنید .

خداوند در قرآن آیه ی 64 سوده ی عنکبوت می خوانیم : وَمَا هذِهِ الحَیو ةُ الدُّنیَا اِلّا لَهوٌ وَ لَعِبٌ ، این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست . مَثَل زندگی دنیا مَثل گیاهی است که چند روز شادابی و طراوت و سبزی دارد ؛ اما نباید فریب این زیبایی و سرسبزی را خورد چرا که چیزی نمی گذرد که خشک و پژمرده خواهد شد .

به باطن دنیا بنگرید . نگاه علی (ع) را به باطن دنیا نظاره کنید که می فرماید : به خدا سوگند این دنیای شما در چشم من خوارتر و پست تر از استخوان خوکی است که در دست انسانی مبتلا به جذام باشد .

 این نهایت نفرت و انزجاری است که می توان نسبت به دنیا گرایی ابراز کرد . همین دنیا که انسان ها با حرص و ولع تمام برای رسیدن به آن خیز بـرداشته انـد علی (ع) آن را از استخوان خوک پست تر می دانـد  پیـامبـر اعظم (ص) فرمودند : دوستی دنیا ریشه ی همه ی گناهان و آغاز هر مصیبتی است .

 امیر المؤمنین علی (ع) فرمودند : دوستی دنیا اساس فتنه ها و ریشه ی مشکلات است .

 مقام معظم رهبری در یکی از سخنرانی هایشان فرمودند : دنیا طلبی و مادی طلبی ؛ کاری است که عبید بن زیاد و یزید می کردند .... آنها می خوردند ؛ آنها تجملات را زیاد می کردند . این دنیا گرایی بصیرت را می گیرد و انسان را کور می کند . این رز و زیورها ، این جلوه ها ، این لذت های دنیا ، گر چه برای شما لازم است ، اگرچه شما ناچارید از آن بهره ببرید ، اگرچه زندگی شما وابسته به آن است و در این شکی هم نیست و باید آن را برای خودتان فراهم کنید اما بدانید که مطلق کردن این ها و چشم بسته به دنبال این نیازها حرکت کردن و هدف را به فراموشی سپردن بسیار خطرناک است . این همان چیزی است که آدمی را از حق جدا می سازد و قلبش را تاریک می کند . این دنیاگرایی شاخه هایی دارد که از جمله ی آنها ریاست طلبی و مال پرستی و شهوت پرستی است .

الف ـ ریاست طلبی

ابن ابی الحدید از علمای اهل سنت در شرح نهج البلاغه می آورد : طلحه و زبیر و به هوس ریاست کوفه و بصره با علی (ع) بیعت کردند ولی آنگاه که پایداری علی را در دین و تصمیم محکم و سازش ناپذیری وی

را دیدند و مشاهده کردند که علی مصمم است خط اصلی حکومتش را بر مبنای کتاب و سنت پیامبر گرامی اسلام (ص) قرار دهد ، سر به شورش برداشتند .

راز برخی از مخالفت های بعضی از فرزندان ناصالح امامان با ائمه ی حق همین بیماری ریاست طلبی بود ؛ آنان حق را می شناختند ، ریاست طلبی پرده بر بصیرتشان کشید و آنان را در برابر ائمه ی حق قرار داد .

 مقام معظم رهبری در خصوص ریاست طلبی عمر سعد فرمودند : گفتند که به تو حکومت ری را می خواهیم بدهیم . بعد گفتند که اگر به جنگ حسین بن علی (ع) نروی ، از حاکمیت ری خبری نیست ... وقتی که آدم درون تهی است ، وقتی که جامعه ، جامعه ی دور از ارزش ها است ، وقتی که آن خطوط اصلی در جامعه ضعیف شده است دست و پا می لرزد ... یک شب فکر می کند ، بعد گفت بله ، من ملک ری را می خواهم ! وقتی بصیرت کور شد حاضر می شود امام خود را بکشد تا به ریاست برسد .

ب ـ مال پرستی

پیامبر اکرم (ص) فرمودند :برای هر امتی فتنه و امتحانی است و وسیله ی امتحان امت من مال است .

امیرالمؤمنین علی (ع) نیز فرمودند : دوستی و محبت مال ؛ سبب فتنه است و باز امیرالمؤمنین می فرماید : مال ، پیشوای تبهکاران است . تبهکاران ، ارزش را تنها منحصر در مال و قدرت های مادی می دانند و با این عینک به همه چیز و به همه ی افراد نگاه می کنند . فرعون به حامیانش گفت : مگر نه این است که من از این مرد (موسی) که از خــانواده و طبقه ی پستـی است .... برترم ؟ «اگر درست می گوید » چرا دست بند های طلا به او داده نشده است .

مال پرستان قوم نوح به او گفتند : قَالُوااَنـُؤمِنُ لَکَ وَاتَّبَعَکَ الاَرذَلوُنَ  ؛آیا ما به تو ایمان بیاوریم در حالی که افراد پست و بی ارزش از تو پیروی کرده اند . منظور فرعون و مال پرستان قوم نوح از پست و بی ارزش ، نداشتن مال و ثروت بود .

در نگاه این افراد ، همه چیز با مال و ثروت معنا می یابد . چه این که مال پرستان عصر نبی مکرم اسلام (ص) می گفتند : چرا این قرآن بر شخصیت بزرگ و مرد ثروتمندی از سرزمین مکه یا مدینه نازل نشده است ؟ وقتی همه چیز در ثروت و تجملات و لباس های زیبا و قصرهای مجلل و انواع زینت های دنیایی خلاصه شد ، ثروتی هر چند اندک ، آدمی را در برابر حق قرار می دهد و بصیرت انسان کور می شود .

پیامبر اکرم (ص) فرمودند : امت مرا پس از من اینگونه خواهید دید که صبحگاهان مؤمن است و شامگاهان کافر می شوند و جماعت هایی هستند که دین شان را به پاره ی ناچیزی از ثروت یا لذت دنیا می فروشند .

برای اینها مال هدف است . به جای خدا، مال را می پرستند گرفتار مستی نعمت های خدایند و علیه خدا فتنه می کنند . اینان بر سر ثروت ناچیز مسابقه می گذارند و دنیا را از دست یکدیگر می قاپند .

پس از پیامبر اکرم (ص) ، مال پرستی عده ی زیادی را فریفت و به سوی جمع مال و ثروت سوق داد و دنیاگرایی آنها را از حق جدا کرد . بعد از آنکه اسلام ، اشرافیت را قلع و قمع کرده بود . یک اشرافیت جدیدی در دنیای اسلام به وجود آمد . کسانی در اسلام پیدا شدند که برای مهریه ی دخترشان ، به جای آن مهرالسنه ی چهارصد و هشتاد درهمی که پیغمبر اکرم (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و مسلمانان صدر اسلام مطرح کـردند ، یک میلیون دینـار ، یک میلیون مثقــال طلای خـالص قرار دادند ! چه کسانی ؟ پسر صحابی های بزرگ ، مثلاً مصعب بن زبیر و از این قبیل .

مقام معظم رهبری در یک سخنرانی در مورد دنیاگرایی اصحاب  پیغمبر فرمودند :در زمان خلفاءگفتند سابقه دارها ی اسلام باید یک امتیازی داشته باشند ! به اینها امتیازات داده شد ـ امتیازات مالی از بیت المال ـ این حرکت اول بود . حرکت های انحرافی این طور است . از نقطه ی کمی آغاز می شود بعداً هر قدمی ، قدم بعدی را سرعت بیشتری می بخشد . انحراف ها از همین جا شروع شد تا به دوران عثمان رسید . در دوران خلیفه ی سوم وضعیت به گونه ای شد که برجستگان صحابه ی پیغمبر جزء بزرگ ترین سرمایه دارهای زمان خودشان شدند . یعنی همین صحابه ی عالی مقام که اسم هایشان معروف است طلحه و زبیر و سعد بن ابی وقاص و امثال اینها که هر کدامشان یک کتاب قطور سابقه ی افتخارات در بدر و حنین و احد و جــاهــای دیگر داشتنـد . اینهــا جزء سرمـایه دارهــای درجه اول اسلام شدند وقتـی یکی از آنهـا مُرد می خواستند طلاهایی که از او مانده بود بین ورثه تقسیم کنند این طلاها را آب کرده و شمش کرده بودند با تبر بنا کردند شکستن ـ مثل هیزم که با تبر می شکنند ـ ببینید چقدر طلا است که با تبر می شکنند ، در صورتی که طلا را با سنگ مثقال می کشند . اینها را تاریخ ضبط کرده است ... مقدار درهم و دیناری که از اینها به جا می ماند افسانه وار بود .

امیرالمؤمنین علی (ع) می فرمــاید :ثروت ، ریشه ی شهوت ها است . مشکل هم همین جا است . همین ریشه ی شهوت ها ، مستی به بار می آورد و انسان را کور می کند و او در برابر حق می ایستد و دیگران را هم گمراه می سازد .

 


آزمایش الهی برای چیست؟

آزمایش الهی برای چیست؟

خداوند در قرآن مجید مى فرماید: «آن کس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل مى کنید».(1) در این جا این سؤال پیش مى آید: تنها کسى نیاز به امتحان دارد که از وضع و سرانجام کار آگاه نباشد; خداوندى که آشکار و پنهان براى او یکسان است و چیزى در آسمان و زمین بر او مخفى نیست چه نیازى به امتحان بندگان خود دارد؟!  ...

بطور اجمال باید توجّه نمود که امتحان الهى، هدف و معناى دیگرى دارد. بشر بر اثر کوتاهى و نارسایى دانش خود براى کشف حقیقت و رفع هر نوع ابهام، ناچار است از در آزمایش وارد شود ولى از آن جا که یک چنین حالت براى خدا محال است و او در پرتو علم نامحدود خود از تمام امور آگاهى دارد، امتحان درباره او به این معنا معقول نیست; بلکه، امتحان کردن او به معناى دیگر و براى اهداف دیگرى است که ذیلا بیان مى شود:

-1 هدف او از امتحان بندگان تربیت و پرورش استعدادهاى آنان است.

توضیح این که: روزى که بشر، دیده به جهان مى گشاید در نهاد او یک سلسله استعدادها و امکانات شگفت انگیز وجود دارد; همه کمالات انسانى و فضایل اخلاقى به صورت استعداد در کانون وجود او نهفته و سرشت او با آنها عجین و خمیر شده است; ولى این استعدادها بسان منابع زمینى است که بدون وسایل مخصوص آشکار نمى شود و از مرحله قوّه و استعداد به مرحله فعلیّت نمى رسند. بدیهى است تا این شایستگى ها به مرحله ظهور نرسد هرگز تکامل و فضیلت و به دنبال آن پاداش و ثواب وجود خارجى نخواهد یافت.

چنین آزمایشى به منظور تربیت انسانها و پرورش صفات عالى انسانى در کانون وجود آنها انجام مى گیرد; و اگر این تکالیف و آزمایش ها نبود، هرگز این شایستگى ها در کانون وجود انسانها ظاهر و آشکار نمى گشت; و کسى مستحقّ پاداش و تقدیر نمى گردید.

این حقیقت را امیرمؤمنان على(علیه السلام) در نهج البلاغه در یک جمله کوتاه و پر معنا بیان کرده و مى فرماید: هرگز نگویید که خدایا از امتحان و آزمایش به تو پناه مى برم! زیرا درجهان کسى نیست که آزمایش نشود بلکه به هنگام دعا بگویید: خدایا از آزمایش هاى گمراه کننده به تو پناه مى بریم (یعنى از آن آزمایش هایى که نتوانیم از عهده آنها برآمده و به وسیله آنها خود را کامل سازیم(!

سپس امام(علیه السلام) چنین توضیح مى دهد: مقصود از امتحان و آزمایش کسب اطّلاع و آگاهى نیست; زیرا چیزى در جهان بر خدا مخفى نمى باشد; بلکه: «لِیَتَبَیَّنَ السَّاخِطَ لِرِزْقِهِ، وَ الرّاضِىَ بِقِسْمِهِ، وَ اِنْ کانَ سُبْحانَهُ اَعْلَمَ بِهِمْ مِنْ اَنْفُسِهِمْ، وَلکِنْ لِتَظْهَرَ الاَفْعالُ الَّتى بِها یُسْتَحَقُّ الثَّوابُ وَ الْعِقاب; هدف این است، که آن صفات درونى مانند رضا و خشنودى و یا غضب و خشم از بهره هاى خدا داد، آشکار گردد و این صفات باطنى به صورت فعل و عمل خارجى تجلّى کند تا استحقاق ثواب و عقاب و کیفر و پاداش صورت گیرد».(2)

چنان که ملاحظه مى فرمایید، امام(علیه السلام) هدف از امتحان را این مى داند که در سایه امتحان، آن صفات درونى و استعدادهاى باطنى به صورت فعل خارجى، جلوه کنند و افراد بر اثر تجسّم صفات درونى به صورت عمل و فعل خارجى، شایسته پاداش و کیفر گردند وگرنه تنها با صفات درونى (بدون عمل خارجى) نه پاداش مى توان داد و نه کیفر نمود و در حقیقت تکاملى صورت نمى گیرد.

مثلا هنگامى که خداوند ابراهیم را با فرمان ذبح اسماعیل آزمایش مى کند، هدف این نیست که بداند آیا ابراهیم فرمان او را اطاعت مى کند یا نه; بلکه هدف این است که روح فرمانبردارى و تسلیم در برابر دستورات خدا را که در وجود ابراهیم(علیه السلام) بود پرورش دهد و به مرحله فعلیّت برساند و از این طریق ابراهیم گامى به سوى تکامل بردارد. (دقّت کنید)

لذا، خداوند به وسیله مشکلات و سختى ها افراد بشر را آزمایش مى کند; چنان که مى فرماید: «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَىْء مِنَ الْخَوفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْص مِنَ الاَمْوالِ وَ الأنفسِ وَ الَّثمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرینَ; قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى و کاهش در مال ها و جان ها و میوه ها، آزمایش مى کنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان!»(3)

مشکلات و دشوارى ها بسان کوره اى است که به آهن صلابت و استقامت مى بخشد; انسان نیز در کوره حوادث و مشکلات، پر قدرت و نیرومند مى گردد و قادر به شکستن موانع سر راه زندگى و سعادت خود مى گردد.

این که مى گوییم: مقصود خداوند از امتحان بندگان خود تربیت و پرورش صفات عالى در کانون وجود آنهاست نه به آن معناست که همه افراد مورد امتحان الزاماً و اجباراً به این هدف مى رسند و صفات برجسته انسانى در وجود آنها رشد و نمو مى کند; بلکه مقصود این است که امتحان خداوند زمینه هاى تربیت و پرورش را در محیط زندگى به وجود مى آورد; گروهى که خواهان سعادتند از این موقعیّت حدّاکثر استفاده را نموده و در این راه پرورش خاصّى پیدا مى کنند; ولى یک دسته از مردم هم سوء استفاده کرده و صفات بد و زشت درونى آنها بروز نموده و در لباس اعمال بد آنها مجسّم مى گردد و به اصطلاح در این امتحان مردود و رفوزه مى شوند.

این بود یکى از اسرار امتحانات الهى.

  -2 ثمره دیگر امتحان خداوند، که مربوط به امتحانات دسته جمعى است این است که علاوه بر موضوع تربیت، شناخته شدن افراد صالح و فاسد، مؤمن و منافق و خوب و بد است. قرآن مجید به این نکته به لفظ «تمحیص» اشاره مى کند و مى فرماید: «وَ لُِیمَحِّصَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقُ الْکَافِرینَ; و تا خداوند، افراد با ایمان را خالص گرداند (و ورزیده مى شوند) و کافران را بتدریج نابود سازد».(4)

3- فایده سوم امتحان الهى، اتمام حجّت براى آن عدّه از مدّعیان دروغگوست که در مواقع عادى هزار گونه ادّعا دارند و در مقام عمل هیچ! یعنى مرد سخن هستند نه مرد عمل، با امتحان و آزمایش وضع آنها روشن مى گردد.

اگر این گونه افراد در بوته امتحان نیفتند و درون تهى خود را که برخلاف ظاهر آراسته آنهاست، آشکار نکنند، ممکن است هم خودشان در اشتباه بمانند و هم دیگران; و کیفرهاى خدا، یا عدم الطاف الهى را ظالمانه فرض کنند; امّا امتحان پرده از روى کار آنها بر مى دارد و آنها که فلز وجودشان بى ارزش است اما پوششى از آب طلا به رویش کشیده اند به مصداق شعر معروف:

سیاه سیمِ زر اندود چون به کوره برند *** خلاف آن به درآید که خلق پندارند!

پوشش ظاهرى کنار مى رود و حقیقت وجودشان بر خودشان و دیگران آشکار مى گردد; این است فلسفه آزمایش هاى الهى!

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------

- 1 اَلَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَوةَ لِیَبْلُوَکُمْ اَیُّکُمْ اَحْسَنُ عَمَلا. سوره ملک، آیه 2

-2 نهج البلاغه عبده، کلمات قصار، شماره 93.

-3سوره بقره، آیه 155.

-4سوره آل عمران، آیه 141.
از آیت الله مکارم شیرازی

بر گرفته سایت مرکز نشر اعتقادات