سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آسیب شتاسی بصیرت دینی 4

ج ـ شخصیت محوری

در هر جامعه ای که افراد و اشخاص معیــار حقیقت قرار گرفتند بــاید منتظر فتنه بود . امیر مؤمنان علی (ع) می فرماید : حق و باطل با میزان شخصیت افراد شناخته نمی شوند . حق را بشناس تا اهل حق را نیز بشناسی و باطل را بشناس تا اهل باطل را بشناسی.

آن امام همام همچنین می فرماید : شناخت مسائل مربوط به اسلام فقط مبنی بر عمل این و آن نیست بلکه نخست باید حق را بشناسی تا در نتیجه اهل حق را نیز بیابی .

کوردلان و بی بصیرت ها بر خلاف این دستور عمل می کنند امیر سخن در نهج البلاغه می فرماید : کسانی مردانی را دوست می دارند و محور قرار می دهند ؛ نه با محور خدایی بلکه با انگیزه های غیر الهی .

این شخصیت محوری مانع شناخت و بصیرت است . قرآن در آیه ی 67 سوره ی احزاب می فرماید : وَ قَالوُا رَبَّنَا اِنَّا اَطَعنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءَنَا فَاَضَلُّونَا السَّبِیلَا ؛ می گویند : پروردگارا ما از سران و بزرگان خود اطاعت کردیم و ما را گمراه ساختند .

اگر حق را معیار قرار می دادند و در دام معیار قرار دادن اشخاص نمی افتادند ، گمراه نمی شدند . معیار اسلام است ، نه طلحه و زبیر و عایشه و دیگران . زبیر فرزند صفیه عمه ی پیامبر (ص) و علی بن ابیطالب است . پنجمین فردی است که اسلام آورده و یک کتاب قطور سابقه ی افتخارات در بدر وحنین و و سایر جنگ ها دارد . پیامبر اسلام (ص) به او لقب سیف الاسلام داده است . در تنهایی علی (ع) با آن امام بود . نامش در کنار نام سلمان و عمار و ابوذر و مقداد آمده است . در شورای شش نفره مدافع علی بن ایبطالب (ع) است ؛ اما آرام آرام تسلیم دنیا می شود . صاحب کاخ و ثروت می گردد . در بصره کاخ می سازد . فرزندش عبد الله او را به بیراهه می برد . وقتی دوران خلیفه ی سوم پایان می پذیرد همین زبیر ثروتمند پیشــاپیش مردم فریــاد بیعت سر می دهد . دست امـام را می گیرد تا بیعت کند که امام به او می فرماید: می ترسم که بیعت خود را بشکنی و بی وفا کردی !

زبیر به هوس ریاست کوفه و بصره با علی (ع) بیعت کرد ولی آنگاه که پایداری علی (ع) را در دین و تصمیم محکم و سازش ناپذیری وی را دید و مشاهده کرد که امام مصمم است خط اصلی حکومتی اش را بر مبنای کتاب و سنت پیامبر (ص) قرار دهد سر به شورش بر داشت و با امام در جنگ جمل جنگید .

در آن نبرد عایشه را فریفت و با خود و طلحه همراه ساخت . قافله ی ششصد نفره از مکه به سوی بصره حرکت کرد . در منطقه ی حواب سگان قبیله ی کلاب بر شتر ام المؤمنین عایشه حمله بردند ؛ سگانی که آمده بودند تا عایشه را از خبری مسبوق به ذهن آگاه سازند . آن خبر چیست ؟ این است که : عایشه و تنی چند از اهل خانه نشسته بودند . رسول خدا (ص) خبر فتنه ی یکی از همسرانش را آورد : در آینده یکی از همسران من فتنه ای را هدایت خواهد کرد و در آن کار ، بر حق نیست نشانه ی آن این است که سگان منطقه ی حواب شتر او را رم می دهند . سپس با آرامی به چهره ی عایشه نگریست و فرمود: حمیرا توآن زن نبــاشی ؟! عــایشه گفت : نـه یــارسول الله هرگز چنیـن نخـواهم کرد . پـس از حمله ی سگان عایشه می گوید : ای کاش هیچ گاه زاده نمی شدم تا شاهد این روز باشم . مرا به حرم پیغمبر برگردانید . طلحه و زبیر با تلخی به یکدیگر نگریستند ! زبیر پا پیش نهاد و گفت : ام المؤمنین موقعیت من در اسلام را می داند . من هیچ گاه دروغی در اسلام نگفته ام ، به خدا سوگند اینجا حواب نیست ! طلحه و زبیر ایمان 50 نفر را با درهم و دینار خریدند و آنان به دروغ شهادت دادند که آنجا حواب نیست . حال کاروان جمل با نیرنگ و دروغ به سوی بصره می تازد و جنگی علیه علی بن ابیطالب (ع) و مسلمان ها به راه می افتد . با کدام زبیر همراه شده اند ؟

برخی واقعاً و از روی جد ازخودشان می پرسند که چگونه ممکن است طلحه و زبیر و عایشه در جبهه ی باطل باشند .

امیرمؤمنان در پاسخ این ها می فرماید : مشکل شما این است که می خواهید حقیقت را با اشخاص بشناسید . شما اشخاص را معیار حقیقت و بطلان قرار می دهید ، نه حقیقت را معیار سنجش عملکرد افراد .

در عصر عمر ، افرادی چون ابی هریره ، ابوموسی اشعری ، عبدالرحمن بن عوف و زید بن ثابت ، اجازه ی فتوا و نقل حدیث یافتند . به این ترتیب ، راه جعل حدیث هموار گردید و به گفته ی علامه امینی جعل حدیث و دروغ پردازی به جایی رسید که بسیاری از زهاد و عباد ، قربه الی الله دروغ می گفتند ؛ همانند حرب بن میمون که مجتهد و عابد بود ولی دروغگو تـرین مردم بـود . ابن هیثم طلایی ، تمـام شب را به نماز می ایستاد وقتی که صبح می شد جلوس می کرد و دروغ می گفت . وقتی اشخاص معیار و ملاک قرار گیرند ، شخصیت محوری به جــای خـدا محوری و حقیقت محوری حــاکم شـود ، بصیرت از بین می رود و کار را سخت می کند . همه خیال می کنند عایشه همان عایشه ی کنار پیغمبر است و چون در کنار رسول خدا است ، مقرب است .

با همین نگاه گروهی از اصحــاب جمل می کوشیدند در اطراف شتر عــایشه حرکت کنند و تمـام همّ و غم شان این بود که اندکی از فضولات شتر را به دست آورند و بر بدن خود بمالند و با افتخار بگویند : از سرگین شتر مادرمان بوی مشک برمی خیزد .

وقتی پای شتر عایشه را زدند و قطع کردند یکی از اصحاب جمل خود را جای پای شتر قرار داد .او را زدند وکشتند ، نفر دوم رفت ، دومی را هم کشتند ، نفر بعدی جایگزین شد . می نویسند تا نفر پنجاهم این کار ادامه داشت .

اگر معیار حق بود و می دیــدند عایشه در برابر امام حق ایستاده است که دچار این بی بصیرتی و گمراهی نمی شدند .

شخصیت محور از ابندا تا انتها با زبیر و طلحه و عایشه و حرب بن میمون است اما اهل بصیرت می پرسد تا کجا با آنها باشم ؟ ملاک حق است نه شخص !

وقتی علی (ع) قاتل و شمشیر زبیر را دید ، آهی کشید و فرمود : چقدر این شمشیر گرد و غبار از چهره ی پیامبر اسلام پاک کرد .

با زید بن ثابت تا کجا باید رفت ؟ زیدی که کاتب وحی است . در 10 سالگی مسلمان شده است . به پیامبر (ص) نزدیک بوده است . اما همین زید از طرفداران سرسخت معاویه میشود و به دروغ حدیث جعل می کند .

اگر به جای محور بودن طلحه و زبیر و عایشه و کسان دیگر ، حق ملاک و معیار و محور بود ، جامعه هرگز دچار کوری وکری و فتنه نمی شد .

اگر ملاک حق شد ، افراد نمی گویند این حسن بصری ، همان کاتب سخنان پیامبر (ص) و علی (ع) است . سخن امیرمؤمنان را مورد توجه و دقت قرار می دهند که فرمود : حسن بصری ؛ سامری این امت است . فرق این سامری با سامری زمان موسی (ع) در این است که او می گفت : به من نزدیک نشوید و این می گوید : به جنگ نروید .

9 ـ یکسونگری

هر واقعیت ابعاد آشکار و پنهانی دارد در واقع هر واقعیت به مثابه ی پازل و جدولی می ماند که از قسمت های مختلف تشکیل شده است  و از کنار هم چیدن آن قسمت ها ، واقعیت حاصل می شود .

از این رو برای یــافتن و تبیین واقعیت ، جــامع نگری ضروری است . باید ضمن بررسی کامل ابعاد یک واقعیت و رابطه ی علت و معلولی آن با یکدیگر ، درک درستی از واقعیت پیدا کنیم ، تا بتوانیم هم خود و هم جامعه ، در مسیری مستقیم گام برداریم و به خطا نرویم .

خطری که این جامع نگری را تهدید می کند ، یکسونگری است ، و با نگاه افراد یکسویه نگر ، بذر اختلاف در جامعه پاشیده می شود و روز به روز بر مشکلات مردم افزوده می گردد .

جامعیت اسلام و همه جانبه بودن قوانین آن ، با جامعیت نیازهای انسان و همه جانبه بودن آنها پیوند و ارتبـاط دارد یعنی همـانگونه که خـالق هستی ، انسـان را بـا تمام جوانب و همراه با نیازهای مختلف فطری و

طبیعی در ابعاد مادی ، معنوی ، جسمی و روحی آفرید مجموعه قوانین و دستورالعمل های لازم را که بتواند به این انسان چند بُعدی نگرشی جامع و فراگیر داشته باشد و بر جامعیت خواسته ها و نیازهای فطری او نظر گسترده ، ارسال داشته است .

طبیعی است این جامعیت و گستردگی ، برداشت های یکسویه را برنمی تابد و هرگونه نگرش تک بُعدی ، به منظور مطرح کردن جلوه و نمودی از فرهنگ و معـارف اسلامی و به اغمـاض و نسیـان سپردن سایر جلوه های نورانی و حیات بخش ، آن را یک ضایعه و رکود محسوب می کند . بی تردید آنان که یک بُعدی می اندیشند ، افرادی ناقصند که همه ی وجودشان در یک سو خلاصه می شود و از خواسته ها و نیازهای گوناگون انسان بی خبرند . آنان همه ی واقعیات زندگی را بر اساس یک ضابطه می شناسند و تنها به یک جانب می نگرند .

بالاترین بحران بیماری یکسونگری را باید در مکتب اقتصادی مارکس دید . بی تردید مکتب اقتصادی مارکس با جهان بینی غلطی که دارد نمی تواند همه ی جوانب و ابعاد انسان را در بر بگیرد چرا که در این مکتب همه ی هستی در چارچوب ماده محصور می شود و از ابعاد روحی و معنوی و خواست های ژرف درون آدمی خبری نیست.

نژادپرستی یک نمونه از یکسونگری است که در آن نژاد یا ملت خاصی را برترین ملت می دانند و ملل دیگر را پست و ناچیز می شمارند .

 هیتلر ـ رهبر آلمان نازی ـ یکی از رهبران یکسونگر و خطرناک نژادپرست بود که نژاد ژرمن را برترین نژاد و حکومت و سروری را تنها شایسته ی این نژاد می دانست و می دانیم در راه این عقیده یکسونگرانه چه جنگ خانمان سوزی را بر بشریت تحمیل نمود و در پایان نیز نه تنها نژاد ژرمن سرزمین این نژاد ـ آلمان ـ را به برتری و پیروزی نرساند بلکه باعث تجزیه ی آلمان به دو کشور شرقی و غربی و شکست و سرافکندگی نژاد مورد پرستش خود شد .

تاریخ را ورق می زنیم ، سرگذشت سیاه یکسونگران را مرور می کنیم . در هر دوره ای و در هر عصر و زمانی ، یکسونگری به گونه ای خاص خودنمایی کرده است .

حارث در جنگ جمل به امام علی (ع) می گوید : من باور نمی کنم که اصحاب جمل گمراه باشند .

حضرت در پاسخ وی می فرماید : ای حارث ! تو زیر پایت را نگاه می کنی! بالای سرت را نگاه نمی کنی ! جلوی پایت را نمی بینی ! باید افق دید خودت را وسیع کنی .

ربیع بن خصیم می گوید : یا علی ! من دچار تردید شدم . ما با اهل قبله می جنگیم ! من را به مرز بفرست تا در آنجا نگهبانی بدهم و در جنگ شرکت نکنم .

این یکسونگری فرد را دچار انحراف و جـامعه را دچـار سردرگمی و مشکلات می سـازد . اگر انسـان جامع نگر نباشد یکسونگری بصیرتش را کور می کند ، منحرف می شود و جامعه نیز در پرتو آن یکسونگری دچار مشکل و فتنه می شود .

10 ـ سطحی نگری

یکی از آفات و موانع بصیرت ، سطحی نگری است . اثر ناشایست سطحی نگری در گرفتن نتیجه های غیر واقع بینانه بازتاب می یابد . مشکل خوارج نهروان ، سطحی نگری آنان بود . این مشکل در جنگ صفین نمود پیدا کرد . برخی از هـواداران حضرت علی (ع) چون قـرآن ها را بر بـالای نیزه دیدنـد ، گفتنـد مـا بـا مسلمان و با اهل قرآن نمی جنگیم ! همین نگاه سطحی نکری ، آنها را از حق جدا کرد و جبهه ای را به وجود آوردند و جنگ نهروان را علیه امیر مؤمنان (ع) به راه انداختند .

برخی از خوارج ، حافظ قرآن و نماز شب خوان بودند ؛ لیکن با سطحی نگری در برابر حق و امام بر حق ایستادند و گمراه شدند و عده ای را نیز گمراه کردند و از حق جدا نمودند . وقتی حقیقت وجودی معاویه را نمی بینند و به نیزه کردن قرآن نظر اندازند ، فریب می خورند . همین معاویه پس از قتل عثمان ـ که خود مرموزانه در آن ماجرا دخالت داشت ـ پیراهن وی را به شام برد ، تبلیغات مسمومی را به راه انداخت و با معرفی کردن عثمـان به عنوان خلیفه ی مظلوم ، خود را ولی دم او نـامید . این شگرد معـاویه توانست خواسته های وی را محقق سازد ، چرا که این تبلیغات در میان مردم سطحی نگر اثر موفقیت آمیزی داشت .

همین نگاه سطحی نگر آرام آرام علی (ع) را همکار گروه شورشی و رهبر مخفی قاتلین عثمان معرفی کرد و مذهب عثمانی را به وجود آورد .

مسلمانان سطحی نگر نیز به دور رهبران این تفکر جمع شدند و با هم علیه امیرمؤمنان (ع) موضع گرفتند .

ابوالطفیل عامربن واثله و ابن عباس در نامه ای به یزید از این حقیقت پرده برداشتند و به وی نوشتند : خون عثمان تنها بهانه ای برای انتقام اجداد کافرتان بود که در بدر کشته شده بودند .

حضرت علی (ع) نیز در نامه ای به معاویه نوشت : ای معاویه ! به جانم سوگند اگر با نگاه عقلت بنگری ، نه به چشم هوا و هوس ، می یابی که « نسبت به کشته شدن عثمان » من مبرّاتر از هر کس دیگری بوده ام ، جز این کـه بخـواهی خیــانت بکنی و چنین نسبتی را بـه من بـدهی ، اکنـون که چنیـن است هر جنـایتی کـه می خواهی بکن .

باید باطن را دید نه ظاهر را . سطحی نگری مشکل آفرین است . یاران علی (ع) در پایان جنگ صفین دچار سطحی نگری شدند. خوارج ، مشکل سطحی نگری دارند. پیروان مذهب عثمانی با همین بیماری مواجهند .

حسن بـصری سطحـی نگر به علی (ع) می گـویــد : تـو دیـروز آدم هــایی را کشتی که شهـادت می دادند . نمـاز می خواندند . روزه می گرفتند .

به عمق ماجرا نگاه کنید ؛آنان درکجا ایستادند؟ در کنار معاویه ، در زیر خیمه ی ابوسفیان یا در زیر پرچم امام برحق؟

اسماء بن خارجه فزاری می گوید : به هنگام زوال ظهر در صفین در کنار عمار یاسر ایستاده بودم ؛ مردی به دنبال وی آمد . وقتی او را یافت ، چنین گفت : سؤالی دارم آشکارا بپرسم یا در نهان ؟ عمار گفت هر طور که مایلی بپرس .

او گفت : تا به اینجا که آمده ام در حقانیت خودمان و گمراهی طرف مقابل تردیدی نداشتم ، اما وقتی صدای اذان ، نماز و شهادتین آنان را شنیدم ، مردد و تا صبح نگران شدم ؛ نزد علی رفته و سؤال و شبهه ام را طرح کردم .

آن حضرت فرمود : عمار را دریاب و ببین او چه می گوید . عمار در پاسخ شبهه ی آن مرد گفت : من به همراه پیامبر (ص) در سه نوبت ( بدر ، احد ، حنین ) با آن پرچم سیاهی که در دست عمر بن عاص است جنگیده ام و این چهارمین بار است .

اگر سطحی نگری نبود ، اینان دچار سردرگمی و انحراف نمی شدند . سطحی نگری جلوی بصیرتشان را گرفته و آنان را کور کرده است . حق را نمی بینند . راه را اشتباه می روند . بیراهه نیز آنان را تا بدانجا سقوط می دهد که امام علی (ع) درباره ی حسن بصری می فرماید : هر قومی سامری ای دارد و حسن بصری سامری قوم من است . امام در ادامه می فرماید : فرق این سامری با سامری زمان حضرت موسی (ع) این است که او می گفت به من نزدیک نشوید و این می گوید به جنگ نروید .